سادات در سنین جوانی یتیم شد و مهمترین درسی را که پدرش به او آموخت ، روی شعر "نمی توانی ترس را شکست دهی مگر اینکه در چشمانش نگاه کنی" حک می کند. در چیرالوی ، او زندگی خود را با روابط و کار روزانه می گذراند ، با ترس هایی که نمی تواند بر آنها غلبه کند و توصیه های پدرس . اما یک روز ، این زندگی آرام ناگهان تغییر می کند. پینار ، یکی ازکسانی که رابطه یک روزه ای با سدات داشته ، بچه ای را در آغوش سدات می گذارد و به همین سرعت ناپدید می شود. سدات که به استانبول آمد و به لطف بیرول شغلی پیدا کرد ، اکنون زندگی سدات حول دخترش می چرخد. زندگی افسانه ای پدر و دختر با ظهور مادر بار دیگر به هرج و مرج تبدیل می شود.

داستان مردی که از عشق خسته شده و زندگی شلخته دارد و با یکی از همکاران خودش به یکباره رابطه عشقی جدید پیدا میکند

کنان که تصمیم می گیرد پس از مرگ پدر قاضی خود عدالت خود را تضمین کند، با دشمنان خود اعلام جنگ می کند و تبدیل به یک رئیس مافیایی می شود که قوانین را نادیده می گیرد.

 

  خلاصه داستان : هجران مادر سه فرزند با وجود مراقبتهای روزانه از مادام قرار نیست ارثی به او برسد. آنها در بدترین دوران زندگی خود بر سر می برند و شوهر هجران باید بزودی خانه اجاره ای را تخلیه کند. دخترش گاسپل از خانه فراری شده و پسر بزرگش طارق ممکن است دچار مشکلات خطرناکی شود. اما با مرگ ناگهانی مادام تنها کسی که از او ارث می برد هجران است ….  

فیلم  وجدان با بازی نورگل یشیلچای در مرکز این فیلم داغ و عاشقانه سه شهر کوچک است که به هم متصل است و مردمانی دارد که فقط در حال کار کردن و زنده ماندن هستند آیدانور با بازی نورگل یشیلچای یک زن جوان است که در اناتولی زندگی میکند و میخاهد ....

چهار زن مختلف با نام های نیهال،دردانه، گلای و بیلگه با هم دوست صمیمی هستند که یک شب برای حمایت از گلای جمع میشوند. گلای که شوهرش او را ترک کرده همراه پسر دو و نیم ساله اش به خانه مادرش رفته و در آنجا زندگی میکند. به دلیل مشکلات سلامتی و پرداخت نکردن بدهی های اعتباری کارخانه ی کوچک نساجی او همراه دستگاه ها مصادره شد. گلای که از لحاظ مادی و معنوی در تنگاست با شوخی در شبی که جمع شده بودند میگوید فقط زمانی که سرقت از بانک انجام دهد میتواند کارش را درست کند. این شوخی که در ابتدا توسط هیچکس جدی گرفته نمیشود ادامه پیدا میکند و به یک نقشه ی سرق حرفه ای تبدیل میشود. وقتی که همه به دنبال اجرای این نقشه بدون کم و کاستی بودند یک سری اتفاقات شگفت انگیز و لحظاتی که دوستی میان آنها را به چالش میکشد اتفاق می افتد.

 

سریال تخمه فروشی برلین،رشید که در برلین یک مغازه تخمه فروشی دارد و به رسم و رسوم وطن خودش پایبند هست،داستان او همراه با کارکنان و مشتری هایش را بازگو میکند.

 

مهمت که تا چند سال پیش در یک گروه راک ساز میزد از زنش جدا شده ، موزیک رو کنار گزاشته و یه آدم تنهاست . تنها چیزی که اونو به زندگی متصل میکنه دخترش ازگی هست که هفته ای یکبار اونو میبینه . مهمت سال هاست که با عایشه و همسرش که دوستاش هستن در یک آپارتمان داره زندگی میکنه . یک شب بین عایشه و همسرش دعوای شدیدی میشه و همسرش خونه رو ترک میکنه . مهمت برای فهمیدن قضیه در خونه عایشه رو میزنه . سرنوشت مهمت و عایشه از اون لحظه به بعد تغییر کرده …

 در بین گروه های مافیای استانبول،اسمی که بیشتر از همه بهش احترام گذاشته میشه "پادشاه باباها" نجدت چتین(Menderes Samancılar) هست. با وجود اینکه اون اینکارو ممنوع کرده وقتی میفهمه که بقیه گروه های مافیا پشت سرش دارن تجارت مواد مخدر انجام میدن خیلی عصبانی میشه . واسه اینکه به اونها درس بده نقشه میکشه فقط در این بین طی سوءقصدی که در قبرستان بهش میشه زخمی میشه. مسئولیت این اتفاق غیر منتظره بر دوش تاریک تنکجی(Ayhan Taş) که یه زمانی مشکلات بزرگی رو با چتین داشته میوفته . وقتی تاریک تنکجی سعی داره بی گناهیشو ثابت کنه؛ این واقعیت که نجدت چتین از دوست دخترِ تاریک تنکجی یه پسر داره آشکار میشه. برک یه پسر جوون که با دوست دخترش اینجی زندگی میکنه و تا به حال به هیچکس آسیبی نرسونده هست . بابا نجدت میخواد که با زخمی شدن خودش کارهارو به پسرش واگذار کنه و وظیفه تربیت اون رو به مورد اعتماد ترین آدمش یعنی محمود(Ali Sürmeli) میسپاره. فقط اینکه بقیه سردسته های مافیای نباید از وجود برک با خبر بشن همه کار ها رو زیر و رو میکنه ...